
رد پای گذشته
هنوز سلام مون به علیک نرسیده، ترکید:” آقای دکتر فکر کنم چاره ای جز جدایی ندارم!” تو دلم گفتم:” از راه برس بعد…” منتظر من نشد، ادامه داد:” واقعا دیگه تحملش رو ندارم.” یه لیوان آب گذاشتم جلوش. سرخ شده بود و صداش از شدت خشم میلرزید و بلندتر از حد معمول حرف میزد. به […]
مطالب مرتبط