«تکبر» داستانی دیگر از اتاق درمانگر چند سالی میشد که در کارگاههایم شرکت میکرد. برام جالب بود که در طی این چند سال، هنوز هم کمترین نظرها رو می داد و در سکوت فقط گوش میکرد و به ندرت حرف میزد و تقریبا هنوز هم بعد این چند سال با گارد بسته، دست به سینه […]