دکتر میرزا آقاسی

دکتر روح الله میرزا آقاسی

دکترای تخصصی مشاوره

رواندرمانگر پویشی (ISDTP)​

تعلق :

در مورد تعلق چه می دانید؟

نمی دانم آیا متوجه شده اید ، گاه با کسانی که  واردرابطه شده و یا وارد گروهی

می شویددوست نداشته باشید که با آنها صمیمی شوید، و یا اینکه خود را از بقیه

جدا بدانید و احساس متفاوت بودن با آنها داشتهباشید؟ آیا گاهی پیش آمده  وقتی

رابطه ا ی بسیار گرم و صمیمی می شود ناگاه عقب کشیده و می ترسید که صمیمیت

شمازیاد شده  و دچار اضطراب  شوید؟

گاهی می شنویم که می گویند نمی خواهم خیلی رابطه ام را با فرزندم

کنم ، زیرا می ترسم که یکی از ما دیگری را از دست دهد و آن دیگری برایش

این جدایی سخت باشد. در صورتی که می توانند عشق را با تمام وجود نثارش

کنند و احساس تعلق و دو ست داشتن را برای او به یادگار بگذارند تا امنیت او را

تامین کرده و خاطرش را جمع کنند و سلامت روانش را تامین کنند.

افرادی نیز هستند که می گویند ما هدفی نداریم و احساس پوچی می کنیم ؟

هیچ کاری را به سرانجام نمی رسانیم؟

یا زنان و مردانی  را می بینیم که به خانه و فرزندان و همسر خود احساس تعلق

ندارند و گویی این زندگی را لایق خود نمی دانند. و یا برعکس به بهانه ی اینکه

اینها لایق من نیستند،  نا خودآگاه به سمت رها کردن زندگی می روند .

برخی نیز فکر می کنند برای اینکه به معنویات دست بیابند باید دست از دنیا

بکشند و وابستگی را با دلبستگی اشتباه می گیرند . و دست از تلاش و کوشش

کشیده  و به پیشرفت خود در گروه بها نمی دهند، و به بهانه های مختلف در همان

حالت سکون باقی می مانند.

گاهی می گویند نمی دانم چرا شانس ندارم و دیده نمی شوم. و خود را از گروه

جدا میدانند و خود را دوست داشتنی نمی دانند.  ناخودآگاه آنرا رها کرده و یا در

لاک تنهایی خود فرو می روند.

گاهی نیز بر عکس عمل می کنند. به هرآنچه که دارند می چسبند و   می ترسند

که از دست بدهند و برای اینکه مالک آن باشند ، به هر دری می زنند که آنرا اثبات

کنند. و همین چسبیدن باعث آسیب جدی در آنها می شود.

یکی از دلایل بسیار مهم تمامی این مشکلات نداشتن احساس تعلق است که این

نیاز به درستی در زمان کودکی ارضا نشده و عوارض آن تا به اکنون و حال ما کشانده

شده است.

احساس تعلق داشتن یعنی:

احساس ریشه دار بودن، امنیت ، یکی بودن، پشتوانه داشتن ، دل بسته بودن و ازعلاقه

و علقه می آید.یعنی هر جا که بروی و هر کاری که بکنی باز به اینجا تعلق داری .

مادری که خودش حالش خوب است و به زندگی و همسرش احساس تعلق دارد،

با عشق و نوازش هایی که نسبت به نوزاد خود دارد ، به او می گوید که تو به من و

پدرت تعلق داری و ما به تو تعلق داریم . و این تعلق داشتن برای او امنیت را که

یکی از ابتدایی ترین نیازهای یک انسان است را به ارمغان می آورد. تا نیاز اولیه ی

ما تامین نشود ، رشد و رفتن به مراحل بالا امکان پذیر نیست. شاید سوال پیش آید

که اصلا چه نیازی به دیگران داریم که بخواهیم به آنها احساس تعلق کنیم؟

ریشه ی نیاز به احساس تعلق داشتن:

هدف از آفرینش انسان به کمال رسیدن اوست. و این کمال جز در ارتباط میسر

نمی شود . زیرا  زمانی که انسان تنهاست و در ارتباط نیست، دیگر  مشکلات و

انتخابها  بوجود  نمی آید . درست و نادرست معنی ندارد. چرا که فرق انسان با

دیگر موجودات، انتخاب و  اختیار اوست.

 وقتی از اختیار سخن می گوییم پای ارتباط به میان می آید. و اختیار و ارتباط ،

از یکدیگر جدایی ناپذیرند.  و به دنبال ارتباط پای عشق و دوستی به میان می آید.

انسان ها دوست دارند ، دوست داشته باشند و دوست داشته شوند.

 نیاز انسان به در جمع بودن و در ارتباط بودن ، باعث بوجود آمدن نیاز به عشق و

تعلق می شود. و نمی تواند  بدون تامین این نیاز به رشد خود ادامه دهد. وقتی

ما وارد یک رابطه میشویم نیاز به احساس تعلق داریم و هرچه این نیاز در کودکی

به درستی تامین شود ، در بزرگسالی و در  ازدواج، رابطه ی  موفقی را تجربه

خواهیم کرد.

پایه ی تامین  این نیاز در خانواده ریخته می شود :

مثلا وقتی به کودکی در کارهای خانه مسئولیتی داده میشود  و یا در جمع فامیل برده

می شود به او این حس را منتقل می کنیم که تو به خانواده و فامیل تعلق داری .

کودکی وارد یک محله و مدرسه جدید میشود ، بعد از آشنایی، مهم است که

احساس تعلق کند ، چرا که این احساس پایه ی بعدی ارتباطات اوست. تا تعلق

را احساس نکند خود را معلق می داند و این معلق بودن مانع قدم های بعدی او

برای تلاش و موفقیت و قرار گرفتن در گروه و رقابت سالم  و پیشرفت  می شود.

یاد آوری میکنیم تعلق داشتن (دلبستگی )با وابستگی فرق دارد:

 در دلبستگی پیوند عمیقی در روابط وجود دارد . اولین دلبستگی ، بین نوزاد

و والدینش ایجاد می شود. این نیاز باعث بقای اوست و چه خوب است این

دلبستگی ایمن باشد ، و کودک مطمئن از روابط و محیط به رشد خود ادامه دهد.

کودکی که در محیطی با عشق بدون قید و شرط بزرگ شود ، در درجه  اول به

خانه و کاشانه و والدینش احساس تعلق خواهد کرد و این احساس، تمرکز و

حواس جمعی و قدرت یادگیری او را مرتفع کرده و در نتیجه باعث بالندگی او

می شود. در وابستگی ما دست به کنترل و محدود کردن طرف مقابل می زنیم

زیرا بیم از دست دادن او را داریم . از پیشرفت و رشد او ناراحت می شویم

چرا که تصور میکنیم فاصله اش با ما زیاد شده و آزادی های او را می گیریم.

احساس تعلق داشتن، باعث می شود هر جا که باشیم و هر که باشیم احساس مسئولیت داشته باشیم .

و این احساس سبب ورود ما به جمع و ارتباط سالم با  گروه های مختلف می شود.

در گروه جایگاه، هدف  و علت حضور خود را درمی یابیم و به بودنمان معنا می بخشیم.

احساس مفید بودن کرده و ناامیدی را از خودمان دور می کنیم.بدانیم که بودن ما مهم

است ،ما جزئی از این جهانیم و  در به کمال رساندن این جهان سهمی داریم.

وقتی خود را به گروه ، خانواده و  در کل به جهان متعلق بدانیم ، از اینکه مورد انتقاد ،

قرار بگیریم و ناامید شویم ، نمی ترسیم زیرا خود را جزئی از آنها می دانیم و امنیت

خود را در خطر نمی بینیم. تا نیاز اولیه ی تامین امنیت ما حاصل نشود چگونه به رشد

و کمال توجه کنیم.  با حضور در گروه هایی که انتخاب می کنیم احساس تنهایی نخواهیم

کرد و برای بودن و شرکت در کارها ایجاد انگیزه می کنیم.

احساس تعلق داشتن بسیار مهم است چرا که ریشه ی فعالیت در این دنیاست.

انسان را از سکون و بی هدفی دور می کند. چه خوب است  با کودکان خود درباره ی

این احساس مهم صحبت کنیم . و عواملی که در حس متعلق نباش کودک دخیل است

را از میان برداریم.

 به طور مثال :

زمانی که فرزند ما  توسط ما تحقیر شود و اعتماد به نفس خویش را از دست دهد

از شرکت در فعالیتها خودداری کرده و کم کم از ما دور می شود  و کاربه آنجا می رسد

که خود را متعلق به خانواده و گروه  نمی داند و شاید زمینه ی افسردگی و باز ماندن

از تلاش و کوشش برای رسیدن به اهدافش فراهم  شود.

احساس تعلق کردن به خانواده، فامیل، فرهنگ ، مذهب یا گروه‏هاى همسال

هدفمند، مى‏تواند احساس ارزشمند بودن و هدفدار بودن را در فرزندان ما ایجاد کند،

عزت نفس را در آنها رشد داده و باعث تقویت حس مسئولیت پذیرى و خودآگاهى در

آنها گردد.

گاه مشکلاتی بر سر راه خانواده ها بوجود می آید  که اگر این مشکلات به فرزندان

منتقل شود ، در آنها حس اینکه با دیگران فرق دارند ، ایجاد می شود که این نیز

باعث نداشتن حس تعلق به گروهها ست. و به تبع آن اعتماد به نفس در آنها کاهش

یافته و در نهایت انزوای آنها رقم می خورد. البته برخی خانواده ها نیز برعکس خانواده های

ذکر شده ، با ایجاد امکانات فراوان و بدون تلاش برای کودکشان، آنها را از دیگر دوستانشان

متمایز می کنند ، و در نهایت حس همدلی و عشق به همنوعان را از فرزندانشان دریغ

می کنند. این گروه نیز حس تعلق داشتن به جامعه را از دست می دهند. و احساس

تنهایی، برتری کاذب و…خواهند کرد .

گاهی والدینی مذهبی با حرفهای منفی، بدون توضیح دادن در مورد مسائل  دیگر،

به کودکان اطلاعات ناقصی می دهند. مانند اینکه این دنیا کوتاه است و ما به زودی

به دنیای دیگری خواهیم رفت ، بذر نا امیدی و تعلق نداشته باش را در دل کودکان خود می کارند .

رد پای اثرات احساس تعلق داشتن در تمام زندگی ما دیده می شود.

چه در زندگی زناشویی ، چه در اقتصاد و چه در جامعه .

زن و مردی که در خانه مورد احترام یکدیگرند  ، عشق را به معنای واقعی تجربه

کرده اند ، به خانه و فرزند حس تعلق دارند ، در نتیجه تمام حواس خود را به زندگی

سالم و فرزندان سالم که قرار است ادامه دهنده ی این راه باشند، می دهند.

فردی که به اموال خود احساس تعلق دارد اما نه وابستگی ، از آن به خوبی مراقبت

می کند و هر چه بیشتر تلاش می کند و از اسراف می پرهیزد …

ایجاد امنیت ، عشق و محبت بی قید وشرط و احساس تعلق  داشتن در همان

کودکی ، اعتماد به نفسی به او می دهد که دیگر برای تائید شدن در گروه ، سلامت

جسم و روح خود را به خطر نمی اندازد. و آگاهانه به تلاش خود ادامه می دهد و به

رشد و بالقوه کردن استعدادهایش می پردازد.

کسی که احساس تعلق ندارد همواره احساس گم شدن می کند

و یا احساس می کند گمشده ای دارد که آن را نمی یابد. و  این موضوع  او را دچار ناامیدی

می کند. اما اگر بدانیم  گمشده ی واقعی ما چیست برای رسیدن به آن تلاش

خواهیم کرد و در رسیدن به آن گمشده ، حس عشق و محبت و دوست داشتن

همیشه همراه ما خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *