مقدمه
آیا می دانید تله یا طرحواره چیست؟ آیا اکثرا جذب افرادی می شوید که بی مهر و بی عاطفه اند؟
آیا احساس می کنید که نزدیکترین افراد زندگی تان به شما توجه کافی ندارند؟
آیا فکر می کنید به اندازه ی کافی دوست داشتنی نیستید و دیگران شما را بی ارزش می دانند؟
گاهی به عقب که بر می گردید می بینید آنطور که به دیگران کمک کردید از شما قدر دانی نشده
و حتی نادیده گرفته شده اید؟ و یا خواسته های دیگران را بر خواسته و نیازهای خودتان ترجیح می دهید؟
با وجود پیشرفت و رشد تان باز هم احساس نارضایتی می کنید و اعتماد به نفس کافی ندارید؟
آیا دیگران شما را فردی فوق العاده مهربان می دانند؟
آیا تمام زندگی شما در کار خلاصه می شود؟
تمام تلاش خود را می کنید اما لذتی از زندگی خود نمی برید؟
آیا وقتی دچار مشکلی می شوید توپ را به زمین دیگری انداخته و خیال خود را راحت می کنید ؟
چنین الگوهایی را «تله های زندگی » و یا طرحواره می گویند.
طرحواره چیست :
باورهای عمیق و تزلزل ناپذیری که در دوران کودکی درباره خود، دیگران و جهان اطراف در
ذهن مان شکل گرفته اند.
ما در کودکی دچار درد ها و رنج ها یی شده ایم ، و رفتارها و ذهنیتها و باورهایی در ما
ایجاد شده است و اینک در بزرگسالی تمایل داریم که این دردها را زنده نگه داریم . بله،
تعجبی ندارد زیرا ما قدرت پیش بینی پذیری به این دردها پیدا کرده ایم و این یک امنیتی
برای ما ایجاد می کند که دوست نداریم این امنیت را از دست دهیم. و باوری پشت این
امنیت ما وجود دارد که زاییده ی افکار ماست که به دلایلی در ما ایجاد شده و برای تغییر
زندگی نیاز به تغییر این باور داریم.
ما در دوران بزرگسالی ، شرایط و موقعیت هایی ایجاد می کنیم که شبیه به شرایط و
موقعیت های دوران کودکی مان است. و اصطلاح عامیانه ی تله زندگی که متخصصان
طرحواره می نامند ، همان روشهایی است که باعث بازآفرینی شرایط دوران کودکی مان
می شود.
مثال :
به طور مثال فردی که همسری بد دهن و خشن دارد و همواره از سوی او مورد
بی احترامی قرار می گیرد و در زندگی زناشویی هیچ آرامشی در کنار همسرش ندارد ،
با این حال علاقه اش به او کم نشده و از این که از او جدا شود می ترسد. در واقع دچار
طرحواره ی رها شدگی است.
وقتی پای صحبت این افراد می نشینیم می گویند، دلم نمی خواهد او را از دست
بدهم، زیرا احساس شکست می کنم، می خواهم تحت هر شرایطی به زندگی با
او ادامه دهم. اما سر در نمی آورم که چرا او به من تعلق خاطر ندارد ، سعی می کنم
خودم را تغییر بدهم اما فایده ای ندارد…
زمانی که همسرش قول به تغییر می دهد ، و باز رفتارش را تکرار می کند و دوباره وارد
همان بازی تکراری می شوند، همچنان به زندگی با او ادامه می دهد و از ماندن خود
هم راضی نیست ، در واقع با آن بخش از واقعیت رنجش زای زندگی اش روبرو
نمی شود(عدم پذیرش همسر و یا همان عدم تغییرهمسرش) تا انتخاب آگاهانه تری
داشته باشد.
وقتی به گذشته ی این شخص برمی گردیم متوجه می شویم که به طور مثال ، دوران
کودکی او به لحاظ عاطفی پر از شکست و ناکامی بوده است . و عواطفی که او الان
تجربه می کند بازآفرینی عواطف دوران کودکی اش است.
چگونگی شکل گیری تله های زندگی:
اولین عامل ، خلق و خوی فرد است که ذاتی و سرشتی در نظر گرفته می شود.
هر فردی با توجه به خلق و خوی خاص خودش به رویدادها واکنش هیجانی خاصی
نشان می دهد.(خجالتی – معاشرتی )، (بی احساس- احساساتی)، (نگران – شجاع)و …
عامل بعدی محیط می باشد که بر رفتار ما تاثیر می گذارد . مهم ترین عامل موثر محیطی،
خانواده مان در دوران کودکی است.
مدرسه ، همسالان و جامعه نیز سایر عوامل محیطی آسیب رسان هستند.
پس می توان گفت وراثت و محیطی که در آن بزرگ می شویم بر ما اثر می گذارند و
زندگی ما را شکل می دهند. به طور مثال همه ی ما با استعدادی برای داشتن قد
مشخص متولد می شویم و بخش دیگر توانایی بالفعل شدن این استعداد به محیط
زندگی و تغذیه و ورزش و..بستگی دارد.
زمانی که محیط زندگی نامناسب و مخرب باشد به شکل گیری تله های زندگی
(طرحواره ) کمک می کند. و همچنین افراد بر اساس خلق و خوی خود به این محیط ها
واکنشهای متفاوتی نشان می دهند.
مثلا خلق و خوی کودکی باعث رفتار تند والدینش می شود(تاثیر خلق و خو) و یا اینکه
در برابر تند خویی والدین(تاثیر محیط) یکی از فرزندان منفعلانه رفتار می کند ولی دیگری
از حق خود دفاع می کند.
نیازها و پاسخ به آن :
یک آگاهی و شناخت اولیه ی بسیار ساده از نیازهای اولیه ی انسانها و پاسخ درست
به آن باعث رشد صحیح و شکوفایی انسان می گردد و قطعا پاسخگویی درست به
راحتی محقق نمی گردد.، چرا که به طور مثال، نوزادی که به دنیا می آید و اولین نیازش
برای زنده ماندن و رشد آب و غذا است ، اگر مادری سالم و شاداب نداشته باشد این
نیاز پیش پا افتاده نیز به موقع برآورده نخواهد شد، نوزاد دچار ناکامی شده و دنیا را
جای نازیبا خواهد دید. یاس و ناامیدی در او شکل خواهد گرفت.
انسان ها در زمینه های مختلفی رشد می کنند که عبارتند از رشد زیستی،
روانی(شناختی، عاطفی – هیجانی)، اجتماعی و اخلاقی که همگی در جهت تعالی
اوست. در پس همه ی این رشدها نیازهایی وجود دارد که با برآورده شدن آنهاست
که به رشد سالم دست می یابیم. تعادل بین این ابعاد رشدی، باعث رضایت خاطر
و شادابی و سلامتی خواهد بود.
پیش نیازهای رشد کودکی:
محیط کودک حتما لازم نیست که بی عیب و نقص باشد بلکه باید برآیند احساسات
دوران کودکی به اندازه ی کافی خوب باشد. در این صورت است که می تواند در
بزرگسالی تعادل زندگی خود را حفظ کند . هر فردی که به دنیا می آید از همان ابتدا
نیازهایی دارد که اگر مشکلات جدی و اساسی در راه برآورده سازی این نیازها وجود
داشته باشد، کودک بعد ها با مشکلاتی دست به گریبان خواهد شد که این مشکلات
و نقص ها هما ن طرحواره های او هستند.
نیازهای کودکان برای رشد سالم و عوامل موثر در ایجاد طرحواره :
نحوه ی پاسخگویی به هر یک از این نیازها به تنهایی و یا چند نیاز با هم در ایجاد یک
یا چند طرحواره موثر است.
– امنیت بنیادین: محیط خانواده باید با ثبات ، امن و سالم باشد. و والدین پیش بینی پذیر
و دسترس پذیر باشند. تنها حضور فیزیکی نداشته باشند بلکه از لحاظ عاطفی نیز
پاسخگوی نیاز کودک باشند. و با وجود اختلافات همسران کودک به مدت طولانی
رها نشود. می توان گفت احساس امنیت زیر بنای هر احساس دیگری است.
– نیاز به ارتباط سالم با دیگران : برای اینکه بتوانیم ارتباط سالمی با اطرافیان برقرار
کنیم نیاز به عشق ، توجه ، همدلی ، احترام، محبت ، درک و راهنمایی داریم .که
این نیاز بایستی هم در خانواده و هم در بین همسالان ارضا شود.
– خود مختاری : خود مختاری توانایی جدا شدن از والدین و عملکرد مستقلانه به
تناسب سن می باشد. والدینی که این بخش از نیاز کودک را تشویق کرده باشند
به داشتن هویت مستقل در کودکان کمک کرده اند. و کودک در آینده به استقلال فکری
، عاطفی و رفتاری می رسد.
– عزت نفس: احساس ارزشمندی درباره ی زندگی شخصی ، اجتماعی و شغلی
مان است.
مورد قدردانی ، مهرورزی و پذیرش قرار گرفتن از جانب خانواده ، همسالان و مدرسه
موجب شکل گیری اعتماد به نفس در ما خواهد شد. اما عیب جویی آنها در ما احساس
بی ارزشی بوجود خواهد آورد و ما در چالش ها ی زندگی دچار احساس ناامنی ،
شکست و نقص خواهیم شد . و خود را بی ارزش و مستحق بد رفتاری خواهیم دانست.
و هیچ گاه شرمساری دست از سر ما بر نخواهد داشت.
– خود ابرازگری: آزادی در بیان نیاز، احساس (از جمله خشم ) و تمایلات طبیعی .
فرد خودابراز گر به این باور رسیده که نیازهایش به اندازه ی نیازهای دیگران مهم هستند.
نیازها و علایق ما نقش برجسته ای در تصمیم گیری های ما دارد. والدینی که خواسته ها
و نیاز خود را به علایق و نیاز فرزندان تحمیل می کنند در واقع به نوعی از ابراز احساس
وتمایلات آنها بازداری به عمل می آورند. در این صورت فرزندان با انجام کارهایی که
دوست دارند، مدام احساس گناه خواهند داشت و برای زندگی شخصی خود افرادی
بی اراده و ناتوان خواهند بود.
– پذیرش محدودیت واقع بینانه: هر گاه فردی در جهت ارضای نیازهای خود به گونه ای
خودخواهانه پافشاری کند طوری که نیازهای دیگران نادیده گرفته شود، و دیگران او را
فردی خودخواه ، پرتوقع ، کنترل گر ، خودمحور ، خودشیفته و از خود راضی بدانند.
چنین فردی اهداف بلند مدت را فدای لذت آنی می کند.
اگر در دوران کودکی با محدودیت واقع بینانه روبرو شده باشیم ، بین برآردن نیازهای
خود و دیگران ، تعادلی منصفانه برقرار می کنیم. و به آزادی و حقوق دیگران احترام
می گذاریم.
سبکهای مقابله با طرحواره ها از جانب افرادی که در تله افتاده اند:
تله های زندگی به شیوه ی آشکار و نا آشکار (ظریف ) بر شیوه ی تفکر ، احساس
و رفتار ما تاثیر می گذارند. افراد با استفاده از شیوه های مختلفی با تله های زندگی
مقابله می کنند.
سه سبک مقابله ای ( تسلیم ، فرار و حمله) ، انتخاب افراد برای مقابله با این
طرحواره هاست.
به طور مثال فرض کنید سه نفر دچار تله ی شرم و نقص هستند، احساس شرم
و نقص دارند احساس بی ارزشی می کنند و خود را دوست داشتنی نمی دانند.
اما هر کدام بر اساس خلق و خو و الگو پذیری از والدینشان یکی از این سه سبک
را انتخاب کرده اند.
تسلیم: خود شخص با کارهایی که می کند و ایراداتی که در مقابل دیگران از خود
می گیرد .خود را حقیرتر نشان می دهد.
فرار : با کسی صمیمی نمی شود و برای فرار از احساس ناشی از این تله به
اعتیاد (کار بیش ازحد ، مواد مخدرو..) رو می آورد.
حمله : همیشه به دنبال شرایطی است که برتری خود را به دیگران اثبات کند.
و کل زندگی را صرف این می کند که کودک بی ارزش وجود خود را دور کند. شاید
این روش باعث پیش رفتشان هم بشود اما هیچ گاه ارامش درونی ندارند.
تمام خاطرات و چالشهای مهمی که در کودکی برای ما پیش آمده تحت تاثیر
خلق و خو ، محیط ، نحوه ی ارضای نیازهای بنیادین ما که از نوع تفکر و رفتار والدین
و افراد نزدیک به ما نیز نشات میگیرد ، در ما باورها و ذهنیت هایی ایجاد کرده و ما
با این باورهای ترلزل ناپذیر به زندگی خود شکل می دهیم . و از زاویه ی این باورها
به زندگی نگاه می کنیم و قالب و شکل و شمایل زندگی اکنون واینجای خود را از
کودکی خود می گیریم . و دچار تکرار همان قالبها در مقاطع و چالش های مختلف
زندگی مثل شغل ، ازدواج ، فرزند پروری و …می شویم گویی در تله هایی افتاده ایم
که برای رهایی آنها باید ابتدا به آن قالبها در ذهن خود شناخت پیدا کنیم و گره های
کور این تله را دریابیم . و بعد از شناخت به شیوه ای هوشمندانه از دام رهایی یابیم.
بحث طرحواره بسیار شیرین و چالش برانگیز است و مباحث بسیاری را در بر می گیرد
و جای صحبت بسیار دارد…
امروزه روان درمانگران با روش طرحواره درمانی در این زمینه کمک بسیاری به ما می کنند.
طبق پاسخگویی به یکسری تستهای استاندارد تا حدودی مشخص میشود که چه
طرحواره ای داریم و راه کارهایی در جهت اصلاح ببنش و رفتار به ما ارائه می دهند
و البته که نقش خودمان در این مسیر بسیار پررنگ تر می باشد.